Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


جرم من عشق

دوستت دارم

عشق یا هوس؟

کسی که خود را اسیر هوس می کند، به سوی نابودی پیش می رود، امّا آن که عاشقانه بر عشق بوسه می زند، همچون پرنده ای به سوی طلوع و آزادی، پرواز میکند" "ویلیام بلیک    تفاوت عشق با  هوس و وابستگی
عشق معطوف به غیر از خود است. در حالیکه محور هوس خود فرد و لذت اوست. در عشق، تمرکز به حالتها و لذتهای خود نیست. و خواست و شرایط معشوق جایگزین خودخواهی فرد می شود.

هوس پاسخ به یک نیاز جسمانی و روانی است، مثل نیاز به آب، نیاز به اکسیژن ، نیاز به غذا. ولی عشق فراتر از یک چنین نیازی هست. عشق فراهم آورنده رشد و خودشکوفایی فرد است. لذا فردعاشق خود را خوار نمی کند، کوچک نمی کند.

عشق محدود کننده و زندانی کننده معشوق نیست. عشق آزاد کننده است. اگر فردی را مجبور کنیم که همه علائق ، سلیقه ها و تفکراتش را فقط متوجه ما کند و فقط به ما بیندیشد، او را محدود به خودمان کرده ایم، نه اینکه عاشق خودکرده باشیم. در واقع این عشق نیست، این یک هوس است و ما را وابسته به شخص دیگری نموده است.


+نوشته شده در شنبه 21 خرداد 1390برچسب:عشق,هوس,ساعت11:33توسط لیلا و مری سورنا و الی جوون | |


سفر عشق

 

عاشقی می خواست به سفر برود روزها و ماه ها و سال ها بود که چمدان می بست.هی هفته ها را طی می کرد و توی چمدان می گذاشت.هی ماه ها را مرتب می کرد و روی هم می چید و هی سال ها را جمع می کرد و به چمدان اضافه می کرد.

.اما سرانجام روزی خدا به او گفت: عزیز عاشق فکر نمی کنی سفرت دارد دیر می شود؟ چمدانت زیادی سنگین است. با این همه سال و قرن و این همه ماه و هفته چه  می خواهی بکنی؟

عاشق گفت :خدایا عشق سفری دور و دراز است.من به همه این ماه ها و هفته ها و به همه این سال ها و قرن ها احتیاج دارم زیرا هر قدر که عاشقی کنم باز هم کم است. خدا گفت:عاشقی سبک است.عاشقی سفر ثانیه است نه درنگ قرن ها و سال ها.بلند شو و  برو و هیچ چیز با خود نبر جز همین ثانیه که من به تو می دهم.                              عاشق گفت: باشد چیزی با خود نمی برم نه قرنی و نه سالی و نه ماهی و نه هفته ای را.                                          اما خدایا! هر عاشقی به کسی محتاج است به کسی  که او را در این سفر دور و دراز همراهی کند به کسی که پا به پایش بیاید به کسی که نامش معشوق است.  خدا گفت: نه کسی و نه چیزی. در سفری که نامش عشق است "تنهایی"توشه توست و "بی کسی"معشوق تو و آن گاه خدا چمدان سنگین عاشق را گرفت و راهی اش کرد.  او راه افتاد در حالی که سبک بود و هیچ چیز نداشت جز چند ثانیه که خدا به او داده بود. عاشق راه افتاد و تنها بود و هیچ کس را نداشت جز خدا که همیشه با او بود

 

+نوشته شده در شنبه 21 خرداد 1390برچسب:عشق,عشق,عشق,عشق,عشق,,ساعت11:32توسط لیلا و مری سورنا و الی جوون | |

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد